تحریف تاریخ به سبک جدید! / حمید داوودآبادی |
بسیاری از بخشهای کتاب، خاطراتی هستند که واقعیت داشته و متاسفانه در کنار بعضی جوکها و لطیفههای ساختگی، که حتی یکی از اصلیترین آنها، یعنی بخش «رفاقت به سبک تانک» از جوکهای بسیار کهنه و پوسیدهی یکی از جوکرهای معروف زمان شاه است. |
زمانی بود که باید به بعضی که فکر میکردند جبهه، فقط و فقط، محل آه و ناله و گریه و زاری بوده، بفهمانیم که اشتباه فکر میکنند و اصلا تصور آنها ــ که در نوشتهها و فیلمهایشان موج میزد ـ از دفاع مقدس غلط است. و شاید همین هم باعث شد تا عدهای جبهه را با پارتی و سیرک، اشتباه بگیرند و بسیاری از آنچه را در گذشته دیده و یا شنیده بودند، به نام جبهه، به خورد خلق الله بدهند. این اتفاق آنقدر تکرار شد و آنقدر گستردش یافت که امروز، باید به عدهای بباورانیم:« شمایی که خودتان جبهه بودهاید و حال و هوای آنجا را درک کردهاید، و دیدهاید که فضای جبهه ــ از جمله شادیها و تفریحاتش ــ با فضای شهر، تفاوتهای بسیاری داشت، شما چرا؟! شما که باید بهتر از هرکس دیگر بدانید که جبهه محل «جلف بازی»، «جوک سازی»، «تمسخر دیگران» و امثالهم نبود.» القصه، چند وقتی است که برخی از دوستان برای اینکه از بعضی قافلهها عقب نمانند، به هر دری میزنند که، "حالا که نتوانستیم فرهنگ جبهه را به نسل جدید منتقل کنیم، آن فرهنگ پاک و خالص را با فرهنگ امروز جامعه، "هماهنگ" میکنیم" و به همین منظور هم شروع به "بازسازی"! خاطرات و حوادث جبهه کردهاند و از همه مهمتر اینکه عدم امانتداری به خرج داده و از بس تهماندهی خاطراتشان را دستمالی کردهاند، به سراغ نوشتهها و خاطرات دیگران رفته و آنها را نیز بازیچهی نیت مضحک خویش، قرار میدهند. و چه خوب بود ما که مسلمانیم و تفاوتمان با بعضیها در رعایت حق و ناحق و حلال و حرام است، و اول کتاب خودمان مینویسیم: « نقل و چاپ نوشتهها، منوط به اجازهی رسمی از ناشر است.» به آنچه در صفحهی شناسنامهی دیگر کتابها و مجلات هم نوشته شده، پایبند میماندیم و به خود این اجازه را نمیدادیم تا خاطرات و نوشتههای دیگران را دستکاری کنیم. «داوود امیریان» بسیجیای که در نوجوانی به جبهه رفت و پس از پایان جنگ، دست بر قلم برد و کتاب بسیار زیبا و فراموش ناشدنی «خداحافظ کرخه» را فقط و فقط برای دل خویش نوشت و به حق یکی از نوشتهها و خاطرات زیبای جبهه را آفرید، اخیرا از فرط زیادهنویسی و شاید به علت قراردادهای توامانی که مقابل دیدگانش رژه میروند! دست به انتشار بعضی آثار زده است که بدون شک بر سابقهی نویسندگی او تاثیر منفی خواهد گذاشت. وقتی کتاب «مرد» با عنوان «رمان خاطره» از سوی حوزهی هنری منتشر شد و در آن به بخشهایی از زندگی سردار رشید اسلام «حاج احمد متوسلیان» پرداخته شد، بسیاری از دوستان از نشر چنان اکاذیبی ناراحت شده و ردیههایی نیز بر آن نگاشتند و برخی ارگانها نیز تا پای شکایت به مراجع ذیصلاح پیش رفتند و از همه بالاتر اینکه، خانوادهی حاج احمد از اینکه به کذب حاج احمد را دارای نامزد و بسیاری چیزهای دیگر معرفی شده بود، شدیدا اظهار نارضایتی نمودند؛ که البته حجم اعتراضات، باعث پذیرش خطا توسط نویسنده شد. اما توجیهی که ارائه کرد این بود: "این کتاب "رمان خاطره" است."! آیا اگر کتابی به اسم سرداری نوشته شد، میتوان به سادگی، هر کذبی را به زندگی او نسبت داد و اگر کسی طلب استناد کرد به جای "سند" پاسخ داد: "آن قسمتش رمان است؟!" شاید عدم برخورد جدی با آن اکاذیب، باعث شد تا شاهد انتشار کتابی به اسم «رفاقت به سبک تانک» باشیم. مدتی قبل از انتشار کتاب، مجلهی «کمان» اقدام به چاپ یکی از خاطراتم، با نام امیریان به عنوان نویسنده کرده بود. هنگامی که مسئله را از خود او جویا شدم، گفت که اشتباه مجله بوده است. اما هنگامی که کتاب «رفاقت به سبک تانک» منتشر شد، در کمال تعجب دیدم که این دوست عزیز به هیچ وجه رعایت امانتداری نکرده و بدون هرگونه اجازه و حتی اطلاع، 5 نوشتهی بنده را در کمال بیانصافی برای خودش "بازنویسی" کرده و در کتاب جا داده است! از همه بدتر اینکه نویسنده دست به عملی بسیار نابجا و خطا زده است که بدون شک می تواند طریق تحریفی در تاریخ دفاع مقدس باشد. بسیاری از بخشهای کتاب، خاطراتی هستند که واقعیت داشته و متاسفانه در کنار بعضی جوکها و لطیفههای ساختگی، که حتی یکی از اصلیترین آنها، یعنی بخش «رفاقت به سبک تانک» از جوکهای بسیار کهنه و پوسیدهی یکی از جوکرهای معروف زمان شاه است، که در کمال بیمعرفتی، در کنار خاطراتی که در جبهههای خون و شرف برای صاحبان آنها اتفاق افتاده است، قرار گرفتهاند. و باز از همه بدتر اینکه چگونه توقع داریم جوان امروزی وقتی این کتاب را بخواند، بهراحتی متوجه شود که «حاجی مهیاری»، « حوری » و «پسر فداکار» خاطراتی هستند واقعی و بسیاری دیگر از صفحات، جوکهایی هستند ساختگی؟ به عنوان کسی که 5 عنوان از نوشتههایم، بدون اجازه در این کتاب درج شده، نارضایتی کامل خویش را از نویسنده و ناشر هم به این علت و هم به علت "تمسخر و سخیف کردن خاطرات و یاد شهیدان عزیزی که در این کتاب از آنها یاد شده"، اعلام میدارم. این حرکت به زعم من هیچ نیست، جز اهانتی نابخشودنی، که ثمرهی آن در آینده میتواند در هم آمیختن اکاذیب پوچ و بیمعنی با واقعیتهای دفاع مقدس باشد. امید دارم تا هرچه زودتر خطایی را که مرتکب شدهاند، جبران کرده و در ادامهی فعالیتهایشان شاهد این گونه اجحافها و عدم امانتداریها نباشیم. از مراجع ذیصلاح که در زمینهی فرهنگ جبهه و دفاع مقدس فعالیت دارند نیز، این انتظار را دارم تا نگذارند عده ای با اینگونه کارهای سخیف، ارزش و عظمت فداکاریها و ایثار دلاورمردان شهید را با تعدادی جوک بیارزش و تکراری، هم ارز کرده تا مثلا فرهنگ مورد نظر خویش را به خورد نسل جوان بدهند، که این خطا، خیانتی است جبرانناپذیر. اگرچه هیچگاه راضی نبوده و نیستم که این گونه دربارهی نوشته دوست عزیز خود "داوود امیریان" بنویسم، ولی به این نتیجه رسیدم که اگر از همینجا با این گونه بدعتهای خطرناک، برخورد و مقابله نشود، در آینده باید همهی تلاشمان این باشد که ثابت کنیم بسیاری از ــ مثلا ــ خاطرات و نوشتهها، دروغ محض است. امیدوارم بعد از این نیز از سوی این نویسندهی جوان و توانا، شاهد انتشار آثار دیگری با حال و هوای «خداحافظ کرخه» باشیم. پنجشنبه، 18 دى1385 |
نوشته شده توسط : جشن کتاب تهران