سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان کوتاه - اتوبوس های صد تومانی ؛

یکشنبه 85 آذر 19 ساعت 10:26 صبح

سلام ....

توبوس های صد تومانی؛
اما نه برای آدم های صد میلیون تومانی
محمدرضا مؤذن زاده

باران شدیدی می بارید.
در پارک سوار، اول خط آزادی- تهرانسر، چهار اتوبوس ریالی، منظورم دقیقا همان هایی است که پول می گیرند، پشت سر هم ایستاده بودند و بعد از آنها یک اتوبوس بلیطی بود. فکر می کردم اگر جلو بروم، هم یک اتوبوس ریالی مسافر سوار کند و هم یک اتوبوس بلیطی. اما زهی خیال باطل! چقدر منِ ساده، به این مسئولین، خوش بین هستم!
از راننده پرسیدم حتما باید این اتوبوس را سوار شوم؟
لبخندی تحویلم داد و گفت: نه مجبور نیستی. صبر کن تا نوبت اون یکی که شد سوار شو.
گفتم: یعنی بعد از این چهارتا؟
گفت: آره
این را که گفت فهمیدم چرا چهار پنج نفر بیشتر سوار اتوبوس نشده بودند و عده زیادی در صف، منتظر ایستاده بودند تا نوبت آن یکی اتوبوس بشود.
با خودم گفتم ارزش ندارد به خاطر 80 تومان آن همه منتظر بمانم. سوار شدم و نشستم.
به آدمهایی که در صف ایستاده بودند نگاه کردم. بعضی هایشان نگاهم می کردند. نمی دانم چرا خجالت کشیدم و سرم را پایین انداختم.
این همه آدم فقط به خاطر 100 تومان ناقابل حاضر بودند در صف بایستند تا این چهار اتوبوس بروند و آن یکی بیاید و تا آن موقع، چقدر این صف طولانی تر می شد و همه مجبور بودند روی سر و کله همدیگر سوار شوند. چون معلوم نبود اتوبوس بلیطی بعدی کی می آمد.
اما حتما همین 100 تومان که به ظاهر پولی نیست، برای این آدمها آنقدر ارزش داشت که زیر چنین بارانی، حاضر بودند در آن صف عریض و طویل، منتظر بمانند. شاید برای همین بود که خجالت کشیده بودم.
در یکی از ایستگاهها، وقتی اتوبوس توقف کرد، تعداد زیادی پسر بچه دبستانی که معلوم بود از مدرسه تعطیل شده بودند و لباس هایشان هم خیس شده بود، با اشتیاق به طرف اتوبوس دویدند. اما وقتی فهمیدند که باید پول بدهند انگار که آب سردی ریخته باشی روی تنشان. با حسرت به من و بقیه آنهایی که در اتوبوس نشسته بودیم نگاه کردند. آنها هم حتما آنقدر پول تو جیبی نمی گرفتند که بخواهند اتوبوس ریالی سوار شوند.
انگار غم عالم بر دلم نشست.
تا به حال، افرادی که درآمد کمشان اجازه نمی داد سوار تاکسی بشوند، همه امیدشان به اتوبوس های شرکت واحد بود. اما از این به بعد چه؟
البته آقای مسئولی که سوار ماشین چند ده میلیونی، شاید هم صد میلیونی می شود و آن یکی ماشینش را هم اصلا لازم نمی شود از پارکینگ در بیاورد که مبادا یک خش کوچک بر رویش بیفتد، حتی یک بار هم چشمش به چشمان منتظر این آدمهای پر از درد و کم درآمد نمی افتد. پس حق دارد به فکر این مردم نباشد.
مسئولی که چندین جا شاغل است و شاید هفته ای یک بار هم در بعضی از محل کار هایش حاضر نشود اما آخر ماه، به خاطر عنوانی که دارد حقوق بگیرد، چه می فهمد که صد تا تک تومان برای این مردم چقدر ارزش دارد.
دقیقا نمی دانم چه کسی مسئول است. با راننده های این اتوبوس ها که صحبت می کنی می گویند ما را مجبور کردند خودمان را باز خرید کنیم و با پولش، پیش قسط این اتوبوس را بدهیم و تا هفت سال، باید سگ دو بزنیم تا بتوانیم قسط هایش را پرداخت کنیم. دولت هم که می خواهد خصوصی کند.
اما می دانم که اگر قرار است اتوبوس های ریالی جایگزین همه یا تعدادی از اتوبوس های بلیطی بشوند، باید حساب همه چیز را کرد.
فرض کنید فردی هر روز باید تو اتوبوس سوار شود تا به محل کارش برود و با دو اتوبوس هم برگردد. صد تومان هم که در این دوره و زمانه چیزی نیست. هزینه رفت و آمد یک روز آن فرد فقط 400 تومان و البته در ماه دوازده هزار تومان می شود.
آقای مسئول! دوازده هزار تومان برای شما پولی نیست، اما برای کسی که از صبح تا شب جان می کند و با حقوقی که می گیرد، حتی نمی تواند همه قسط هایش را بپردازد و همسرش هم مجبور است کار کند، باور کنید خیلی زیاد است. مطمئن باشید حداقل اینقدر زیاد هست که زیر رگبار هم حاضر است در صف طولانی منتظر بماند به امید آنکه اتوبوس بلیطی بیاید. که البته از خود راننده ها شنیدم قرار است کم کم، اتوبوس های بلیطی را جمع کنند.
آقای مسئول! مطمئن باشید کسی که سوار ماشین صدمیلیونی می شود، البته دور از جان شما، هیچ گاه درد آدمی را که با شرافت کار می کند اما مشکلات زندگی اجازه نمی دهد ته جیبش حتی هزار تومان هم باشد، درک نمی کند.
ای کاش جوابی برای این همه بی فکری داشتید!


نوشته شده توسط : جشن کتاب تهران

نظرات دیگران [ نظر]